به گزارش خبرگزاری «حوزه»/ معمای شاه در حالی جمعه شبها روی آنتن شبک یک سیما میرود که حاشیههای بسیاری را به وجود آورده است. این کار ساخته جدید محمدرضا ورزی کارگردان «تبریز در مه» و «سالهای مشروطه» است.
در «معمای شاه» سعی شده بخشی از تاریخ معاصر ایران در دوره شاه مخلوع، روایت شود. این سریال نزدیک به 90 قسمت است و در بین سریالهای تاریخی، رقمی چشمگیر است که تا به حال وجود نداشته است.
اگر نقدی به این سریال داشته باشیم از دو منظر قابل بررسی است، ابتدا از بعد تاریخی که در این خصوص باید تاریخ دانان و متخصصان فن اظهار نظر کنند. دوم از بعد فنی که جا برای نقد فراوان دارد.
البته قبل از شروع بحث باید اشارهای به اظهار نظر کارگردان در مواجهه با منتقدان «معمای شاه»، داشته باشیم.
وی در گفتوگویی با خبرگزاری تسنیم بیان کرده بود؛ کسانی که مخالف این سریال هستند، مغرضانه و با اهداف خاص اظهار نظر میکنند! این شکل از برخورد سطحیترین برخورد با نقدهای سینمایی و تلویزیونی است، چون مشخص میشود کارگردان حرفی برای دفاع از خود ندارد و با این اظهار نظرها میخواهد خود را از زیر بار فشارهای مطبوعاتی رها کند.
* نیم نگاهی به نقاط مثبت سریال
با توجه به توضیح فوق، ابتدا اشارهای به نکات مثبت این سریال داشته باشیم. معمای شاه در طراحی صحنه، لباس و همینطور فیلمبرداری توانسته امتیاز خوبی را کسب کند، هرچند این ویژگی به هیچ وجه ربطی به فیلمساز ندارد، چون در اختیار داشتن امکانات مناسب در کنار افراد حرفهای این فرصت را به هر مجموعهای میدهد تا به داشتههای خوبی در این حوزهها دست پیدا کند. اما غیر از این آیتمها، دیگر بخشهای این سریال ضعیف است.
*نقدی بر فیلم نامه
وقتی فیلمنامه را بررسی میکنیم به این نکته میرسیم در معمای شاه تاریخ به روایت کارگردان و مشاورانش روایت میشود و چیز دیگری در آن قابل لمس نیست، به ویژه در بحث درامپردازی بخش جذابی در کار مشاهده نمیشود.
*شخصیت پردازی مصنوعی
شخصیتپردازیها نیز به شدت ضعیف و مصنوعی هستند، این اتفاق هم در کارکترهای مثبت روی داده هم نقش شخصیتهای منفی این نقصان را دارد. برای مثال شخصیتهایی که سعید نیکپور و گوهر خیراندیش آن را ایفا میکنند و جز کارکترهای مثبت سریال هستند، بدون هیچ پشتوانهای سفید هستند، حتی برای آنان نقطه خاکستری نیز ترسیم شده است.
شخصیتهای منفی نیز این گونه اند؛ درصورتیکه در نقشهای منفی به دلیل باز بودن دست کارگردان، میتوان مانورهای فراوانی داشت. برای مثال در کارهایی چون «شهرزاد» یا «مختارنامه». علی نصیریان یکی از افراد متنفذ و وابسته به دربار است. این فرد برای رسیدن به اهدافش هر کاری انجام میدهد، حتی در برخی مواقع مرتکب قتل نیز می شود، اما همین فرد در جاهایی رگههای خاکستری هم از خود نشان میدهد. برای همین تماشاگر آن را باور میکند. یا در سریال «مختارنامه»، فرهاد اصلانی، نقش ابن زیاد را ایفا میکند، اما رفتارهایی از وی میبینیم که نشان میدهد کارگردان به روی جز جز شخصیتهای کارش مطالعه و دقت نظر داشته است.
نکته دیگری که درباره این سریال میتوان به آن اشاره کرد بازیهای ناپخته و غیر ملموس سریال است، هر چند بعضاً بازیگران خوبی هم در مجموعه حضور دارند، اما آنان نیز قربانی کارکترهای ضعیفشان شدهاند. این وضعیت به گونهای در کار نمود دارد که تصور می شود بازیگران زیادی برای حضور در این سریال به کارگردان پاسخ رد دادهاند و مجبور بوده به گزینههای موجود اکتفا کند.
در «معمای شاه» علاوه بر اینکه نتوانسته نتیجه و تاثیرگذاری لازم را داشته باشد به نوعی تاثیرگذاری ملموس نیز داشته است، چون تجربه نشان داده کارهای سفارشی و بیکیفیت هیچگاه نمیتواند بازخوردهای خوبی داشته باشد.
نکته جالب اینجاست کارگردان نیز گفته است مخالفتها و نقدهای این سریال تنها به فضای مطبوعاتی خلاصه میشود، و مدعی شده است وی هر جا میرود مردم از وی برای ساخت این کار تشکر می کنند!
حال ادعای کارگردان را تلویزیون می تواند به راحتی محک بزند و با راهاندازی یک مسابقه پیامکی مانند دیگر مجموعههای تلویزیونی به مردم نشان دهند که این کار تا چه اندازه مورد قبول تماشاگران واقع شده است.
مطلب دیگری که درباره «معمای شاه» وجود دارد، این است که کارگردان اصول مورد نظر را در نقد شخصیت رعایت نکرده است، حتی در مواقعی شخصیتهای منفی به نوعی خود را شماتت کرده و نقد میکنند، در صورتیکه در کارهای خوب سینما و تلویزیون معمولا رسم است در کنار دیدن تمامی نقاط منفی به معدود نکات مثبت هم اشاره شود. این اتفاق باعث میشود تا تماشگر صداقت کار را باور کرده و با آن همراه شود.
در پایان باید گفت جای کارگردانان قوی چون داوود میرباقری و حسن فتحی که بارها امتحان خود را در تلویزیون با موفقت پس دادهاند، مجبور شدهاند به شبکه نمایش نمایش خانگی پناه آورند. با این توضیح باید از مسئولان سیما سوال کرد در شرایطی که شبکههای مختلف خارجی با پخش سریالهای مختلف فرهنگ و خانواده ایرانی را هدف قرار دادهاند، چرا ما باید خود خواسته کاری کنیم که آنها در رسیدن به خواستهشان موفق باشند؟ آیا تماشاگر ما با دیدن سریالهایی چون «معمای شاه» جذب تلویزیون میشود یا اینکه ساخت مجموعهای چون «سلمان فارسی» توسط داود میرباقری میتواند برای هنر ما افتخار آفرین باشد؟؟؟